رهامرهام، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

تولد آشنايي

سركار گذاشتن بابايي و ماماني

سلام من اومدم اولا بگم برعكس قولي كه داده بودم روز سالگرد ازدواج ماماني و بابايي اونا رو خيلي اذيت كردم.... همش تو خيابون جيغ مي زدم ،برعكس جهت اونا مي خواستم راه برم (البته بدوم)  تازه شم وقتي خواستيم شام بخوريم مثل هميشه كلي شلوغي كردم و مجبور شديم غذامونو بگيريم ببريم خونه بخوريم...         حالا اينا بماند،2 روزي كه كنترل تلوزيونو قايم كردم،وقتي هم ازم مي پرسن "رهام كنترل كجاست" الكي زير تختو نشون ميدم مي گم "كو كو اينجاست" بابايي و ماماني هم باور كردن اومدن زير تختو ديدن ولي چيزاي ديگه رو كه قايم كرده بودن پيدا كردن ،البته اينو بگم كه من همه دكمه هاي بغل تلوزيون بلدم ،همش دو...
28 شهريور 1390

سالگرد ازدواج ماماني و بابايي

سلام اومدم بگم امروز چهارمين سالگرد ازدواج ماماني و بابائي منه ،  امسال دومين سالي كه تو همچين روزي من پيش اونا هستم اينكه امروز چه برنامه اي دارن و كجا مي خواييم بريم هنوز نمي دونم،ولي قول مي دم يه امروز و پسر خوبي باشم  اونا رو اذيت نكنم   ...
21 شهريور 1390

شيرين كاريهاي من + شيرين زبونيم!!!!!

سلام به همه .... امروز مي خوام بعضي از كلمه هايي كه ياد گرفتم و واستون بگم: اينم بگم كه جديدا هر كي كلمه اي رو ميگه منم به همون لحن مي خوام تكرار كنم....     بابا                                  مامان                           آب             ني ني     په په :غذا                           به به :غذا  &n...
14 شهريور 1390

روز تولد

  فردا تولد نوگل زندگي من و مهديه.خيلي ذوق دارم از خوشحالي همش اشك تو چشم جمع ميشه.انگار همين ديروز بود كه اولين بار بغلش كردم.   ...
1 مرداد 1390
1